علمی-اجتماعی
دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:20 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 


يه روز غضنفر ميره مغازه لوازم خونگي چشش ميافته به فلاسك ميپرسه آقا اون چيه؟ مغازه دار ميگه اون فلاسكه ميپرسه كارش چيه ميگه هر چيز سردي رو بزاري توي اون سرد نگه ميداره هر چيز گرم هم بذاري توش گرم نگه ميداره مرده خوشحال ميشه و يكي ميخره فردا كه ميره اداره باخودش ميبره رييسش وقتي فلاسكو ميبينه ميگه ببينم چي تو اون فلاسكت داري؟ ميگه اقاي رييس 2 تا الاسكا دارم با 3 تا فنجون قهوه !!!!!

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:19 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:18 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

از ۳۵ سالگی هر سال تنها كمتر از یك درصد افت فیزیكی و ذهنی مربوط به روند پیریست در حالی كه ما تصور می‌كنیم اضافه وزن، بیماریهای مزمن و متكی بودن به دیگران با افزایش سن طبیعی است. اما در واقع سن سنجش زمان است و نمی‌توان عمر واقعی بدن را با آن محاسبه كرد.عواملی كه باعث ایجاد احساس پیری می شوند و راهكارهای ساده‌ای برای كاهش این  احساس :
كم‌تحركیاین عامل در سرعت‌یافتن روند پیری تأثیرگذار است و با بیماریهای مزمن ارتباط دارد. اگر نمی‌توانید هر روز به باشگاه ورزشی بروید باید بدانید كارهای دیگری هم برای فعال ماندن وجود دارد. به طرز نشستن خود توجه كنید. شانه‌ها را عقب دهید، صاف بایستید و بنشینید و از خم شدن بپرهیزید.نفس عمیق بكشید. طوری راه بروید كه گویی برای رسیدن به یك جلسه یا قرار عجله دارید.
كاهش فعالیت ذهنیبیشتر ما گمان می‌كنیم در دوران بازنشستگی دیگر فعالیت ذهنی نخواهیم داشت در حالی كه می‌توان در این زمان روی انجام كار خاصی تمركز پیدا كرد و یا مهارتی را آموخت.پس از سپری كردن یك روز طولانی و خسته‌كننده احتمالاً دوست دارید جلوی تلویزیون دراز بكشید و برنامه محبوب خود را تماشا كنید. بهتر است به جای آن به یك كار ذهنی بپردازید، از جمله بازی شطرنج، خواندن كتاب و... هر كاری كه باعث شود از مغز استفاده كنید.
رژیم غذایی نامناسبحتماً شنیده‌اید كه میوه، سبزی، حبوبات سبوس‌دار و پروتئین‌های كم‌چرب برای حفظ سلامت مفید هستند اما راه دیگر برای حفظ سلامت، آرام خوردن است تا غذا به خوبی هضم شود.
استرس بیش از حداسترس مزمن باعث بالارفتن میزان كورتیزول و در نتیجه التهاب عمومی بدن می‌شود. آنچه را باعث استرس شما می‌شود شناسایی كنید و تا حد امكان از موقعیتهای استرس‌زا فاصله بگیرید.
همیشه مثبت بیندیشیدبیشتر مردم از تأثیرگذاری فكرهای خوب یا بد روی بدن بی‌اطلاعند. لازم است روی افكار مثبت تمركز كنید.
استنشاق دود سیگاردود سیگار برای افراد غیرسیگاری بسیار مضر است. در این زمینه محدودیت ایجاد كنید و از افراد سیگاری فاصله بگیرید.
آلودگی‌های شیمیاییتا حد امكان در محیط آلوده و بسته قرار نگیرید و مصرف مواد شیمیایی اعم از مواد شوینده، آرایشی و... را كاهش دهید.

مصرف بی‌رویه دارواگرچه مصرف مسكن برای رفع برخی دردها و ناراحتی‌ها مفید است اما در طول زمان سلامت شما را تهدید می‌كند؛ بنابراین حتماً زیرنظر پزشك از این داروها استفاده كنید.

 

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:17 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 وقتي كسي بيخود و بي‌جهت بهانه بگيرد اين مثل را مي‌گويند.

روزهاي آخر زمستان بود و هنوز كوه‌‌ها برف داشت و يخبندان بود، چوپاني بز لاغر و لنگي را كه نمي‌توانست از كوره ‌راه‌هاي يخ بسته كوه بگذرد در سر ?چفت?(آغل) گذاشت تا حيوان در همان اطراف چفت و خانه بچرد. عصر كه مي‌شد و چوپان گله را از صحرا و كوه مي‌آورد اين بز هم مي‌رفت توي رمه و قاطي آنها مي‌شد و شب را در ?چفت? مي‌خوابيد. يك روز كه بز داشت دور و بر چفت مي‌چريد و سگ‌‌ها هم آن طرف خوابيده بودند يك گرگ داشت از آنجا رد مي‌شد و بز را ديد اما جرأت نكرد به او حمله كند چون مي‌دانست كه سگ‌هاي ده امانش نمي‌دهند. ناچار فكري كرد و آرام‌آرام پيش بز آمد و خيلي يواش‌ و آهسته بز را صدا كرد. بز گفت: ?چيه؟ چه مي‌خواهي؟? گرگ گفت: ?اينجا نچر? بز گفت: ?براي چه؟? گرگ گفت: ?ميداني چون ديدم تو خيلي لاغري دلم به رحم آمد خواستم راهي به تو نشان بدهم كه زود چاق بشوي? بز با خودش گفت: ?شايد هم گرگ راست بگويد بهتر است حرف گرگ را گوش بدهم بلكه از اين لاغري و بيحالي بيرون بيايم? بعد از گرگ پرسيد: ?خب بگو ببينم چطور من مي‌تونم چاق بشم؟? گرگ گفت: ?اين زمين، زمين وقف است و علفش ترا فربه و چاق نمي‌كند، راهش هم اينست كه بروي بالاي آن كوه كه من الان از آنجا مي‌آيم و از علف‌هاي سبز و تر و تازه آنجا بخوري من هم دارم مي‌روم به سفر!? بز با خودش فكر كرد كه خب گرگ كه به سفر مي‌رود و آن طرف كوه هم رمه گوسفندها و چوپان هست بهتر است كه كمي صبر كنم وقتي گرگ دور شد من هم بروم آنجا بچرم عصر هم با گوسفندها برگردم.

گرگ كه بز را در فكر ديد فهميد كه حيله‌اش گرفته، از بز خداحافظي كرد و به راه افتاد و رفت سر راه بز كمين كرد. بز هم كه ديد گرگ راهش را گرفت و رفت خيالش راحت شد و شروع كرد از كوه بالا رفتن، اما توي راه يك مرتبه ديد كه اي دل غافل گرگه دارد دنبالش مي‌آيد. بز فكري كرد و ايستاد تا گرگ به او رسيد. بز گفت: ?مي‌دانم كه مي‌خواهي مرا بخوري، من هم از دل و جان حاضرم چون كه از زندگيم سير شده‌ام، فقط از تو مي‌خواهم كه كمي صبر كني تا بالاي كوه برسيم و آنجا مرا بخوري، چون كه اگر بخواهي اينجا مرا بخوري نزديك ده است و از سر و صدا و جيغ من سگ‌‌ها مي‌آيند و نمي‌گذارند مرا بخوري آن وقت، هم تو چيزي گيرت نمي‌آيد و هم من اين وسط نفله مي‌شوم اگر جيغ هم نكشم نمي‌شود آخر جان است بادمجان كه نيست!? گرگ ديد نه بابا بز هم حرف ناحسابي نمي‌زند. خلاصه شرطش را قبول كرد و بز از جلو و گرگ از عقب بنا كردند از كوه بالا رفتن، گرگ كه ديد نزديك است بالاي كوه برسند شروع كرد به بهانه گرفتن و سر بز داد زد كه ?يخ سرگرد نده? بز كه فهميد گرگ دنبال بهانه است با مهرباني گفت: ?اي گرگ من كه مي‌دانم خوراك تو هستم، تو خودت هم كه مي‌داني هرچه به قله كوه برسيم امن‌تر است پس چرا عجله مي‌كني من كه گفتم از زنده بودن سير شدم وگرنه همان پايين كوه جيغ مي‌كشيدم و سگ‌‌ها به سرعت مي‌ريختند?. گرگ گفت: ?آخه كمي يواش برو، گرد و خاك نكن نزديكه چشماي من كور بشه?. بز گفت: ?آي گرگ! روي يخ راه رفتن كه گرد نداره، بيجا بهانه نگير? خلاصه راهشان را ادامه دادند تا به سر كوه برسند.

اما گرگ از پشت سرش ترس داشت كه مبادا سگ‌هاي ده از كار او خبردار شده باشند و دنبالش بيايند و هرچند قدمي كه مي‌رفت نگاهي به پشت سرش مي‌كرد بز هم كه مي‌دانست چوپان و گوسفندها سر كوه هستند دنبال فرصتي بود تا فرار كند. تا اينكه وقتي باز هم گرگ برگشت تا به پشت سرش نگاه كند بزه تمام زورش را داد به پاهايش و فرار كرد و خودش را به گله رساند. سگ‌هاي گله هم افتادند دنبال گرگ و فراريش دادند. بز با خودش عهد كرد كه ديگر به حرف ديگران گوش نكند و اگر بتواند از گرگ هم انتقام بگيرد. فرداي آن روز همان گرگ بز را ديد كه باز در جاي ديروزي مي‌چرد. با خودش گفت: ?اينجا گرگ زياد است او كه مرا نمي‌شناسد مي‌روم پيشش شايد امروز او را گول بزنم ولي ديگر به او مجال نمي‌دهم كه فرار كند?.

با اين فكر رفت پيش بز، بز هم كه از همان اول او را شناخت خودش را به نفهمي زد كه مثلاً گرگ را نمي‌شناسد. گرگ گفت: ?آهاي بز! اينجا ملك وقفه، بهتره اينجا نچري بري جاي ديگه?. بز گفت: ?من حرف تو را باور نمي‌كنم مگر به يك شرط، اگر شرط مرا قبول كني آن وقت هر جا كه بگي ميرم? گرگ گفت: ?شرط تو چيه؟? بز گفت: ?اگر حاضر بشي و بري روي آن تنور گرم و دو دستت را يك بار در لب آن به زمين بزني و قسم بخوري كه اين ملك وقفي است آن وقت من حرفت را باور مي‌كنم?. گرگ گفت: ?خب اينكه كاري نداره? و به سر تنور رفت تا قسم بخورد، زير چشمي هم اطراف را مي‌پاييد كه نكند سگ‌‌ها يك مرتبه به او حمله كنند غافل از اينكه يك سگ قوي بزرگ داخل تنور خوابيده است همين كه رفت سر تنور و دست‌هايش را لبه تنور زد و مشغول قسم خوردن شد سگي كه توي تنور خوابيده بود از خواب بيدار شد و به گرگ حمله كرد. سگ‌هاي ده هم رسيدند و او را پاره‌پاره كردند.

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:15 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

o                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                             

صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم... هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم... وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم....... به سمت راست گرفتم ، موتوری هم به راست پیچید... چپ، موتوری هم چپ... خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه

... وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده... با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده ...
مایوس و ناراحت، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آماده اندوهگین بودم... در همین حال زیر چشمی هم نیگاش میکردم،... باحیرت دیدم چشماش را باز کرد ... گفتم این حقیقت نداره... رو کردم بهش و گفتم سالمی...؟ با عصبانیت گفت: " په چونه مثل یابو رانندگی موکونی...؟ " با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم... گفتم آقا تورو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده.... یک دفعه بلند شد گفت: شی پیچیده ؟ شی موی تو ؟ هوا سرد بید کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره .... !!!

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:15 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

انسان صد سال هم زندگي نمي كند ولي غصه هزار سال را مي خورد . چيني

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:13 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

در حالت اندوه بسته به نوع و شدت آن میزان سروتوئین و نوراپی نفرین کاهش پیدا می‌کنند. کاهش شدید اینها معمولا منجر به حالات شدید افسردگی می‌شود. بطوری که داروهای مورد استفاده در درمان افسردگی عمدتا با افزایش میزان سروتوئین و نوراپی نفرین مغز عمل می‌کنند. گردش خون در حالت هیجان ضعیف و کند است و بطور کلی هم پوست و هم اندامهای داخلی دچار کم خونی می‌شوند، این عارضه با زردی و چروکیدگی چهره مشخص می‌شود

. فیزیولوژی هیجان شادی در این نوع از هیجان افزایش سروتونین و نوراپی نفرین در حالت طبیعی دیده می‌شود. افزایش شدید میزان سروتونین و نوراپی نفرین اغلب منجر به حالتهای شنگولی و شادمانی مستمر و شدید می‌شود که تحت عنوان مانیا در اختلالات روانی شناخته می‌شوند. حالت شادی که معمولا احساسی خوشایند است و معمولا با یک یا چند محرک لذت بخش همراه است، با تحریکاتی در بعضی مناطق مغز اتفاق می‌افتد. بطوری که با تحریک مصنوعی این -نقاط- سوال با میکرو الکترودهایی که در آن مناطق کار گذاشته می‌شود و می‌توان چنین احساسی را در موجود زنده ایجاد کرد.

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:13 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

 هر چند که در کلیه هیجانات یک عامل بیرونی باعث فراخوانی آن هیجان در فرد می‌شود اما هر کدام از تغییرات بدنی و فیزیولوژیک که اتفاق می‌افتد در راستای اهدافی مرتبط با آن محرک بیرونی هستند. به عنوان مثال در هیجان تنفر ، تمام تغییرات فیزیولوژیک که بتوانند فرد را از آن محرک دور نگه دارند اتفاق می‌افتند. مثل کشیده شدن عضلات که منجر به عقب گردی فرد ، رو گرداندن چهره و پایین افتادن پلکها (نیروی محرک آزارنده) می‌شوند.
یا مثلا در
هیجان تعجب تغییراتی که از لحاظ فیزیولوژیک اتفاق می‌افتند، همه در جهت دریافت اطلاعات هستند، گویا که فرد می‌خواهد اطلاعات بیشتری را وارد ذهن خود کند. مثل باز شدن دهان ، گرد شدن حجمها و تغییرات مردمک و حالتهای شبیه به تمرکز.

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

 

 در حالت خشم که با هدف از میان برداشتن محرک آزارنده و در نوع شدید، نابودی آن ایجاد می‌شود، تغییرات فیزیولوژیکی که این هدف را تسریع می‌کنند بوجود می‌آیند. در حالت خشم معمولا خون زیادی به طرف سر هدایت می‌شود و این باعث می‌شود رگهای چشم متورم شوند و سرخ به نظر می‌رسد. چنین به نظر می‌رسد که خشم با ترشح نور آدرنالین و با افزایش فشار خون و همچنین با اتساع عروق کوالینرژیک در رابطه است. در تأیید این مطلب، تحقیقات فیزیولوژیکی خشم نشان داده‌اند که در جانوران درنده که از گوشت دیگر موجودات تغذیه می‌کنند و به مقدار زیادی با یکدیگر نزاع می‌کنند مقدار نور آدرنالین در بخش میانی غدد فوق کلیوی آنها بیشتر است. انقباضات قلب نیز در حالت خشم کند، قوی و کامل است و در نتیجه قلب حجم خون بیشتری را با فشار زیاد در خود جمع می‌کند. برخی معتقدند که مجموعه تحولات جسمانی که در حالت خشم بروز می‌کنند صور مختلفی به خود می‌گیرند که با بازتابهای ساده مثل عطسه کردن ، سرفه کردن و مکیدن شباهت دارند. یکی از شباهت آنها در این است که الگوی عصبی هیجان خشم باشد، بازتابهای یاد شده به صورت ذاتی در دستگاه اعصاب مرکزی قرار دارند.

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

 با توجه به علائمی که هیجان ترس دارد، تغییرات فیزیولوژیک خاصی را می‌توان مورد بررسی قرار داد. فعالیت غدد عروقی زیاد می‌شود و در نتیجه افراد مضطرب و یا در حال ترس، معمولا دست و صورت نمناک و مرطوب دارند. ترشحات دستگاه گوارش و کلیه‌ها زیاد می‌شوند و علاوه بر آن ماهیچه‌های اسفنکتر مجاری ادرار و دفع منبسط می‌شوند. تخلیه مثانه در حالتهای شدید دیده می‌شود. سفید شدن رنگ پوست تا اندازه زیادی به دلیل فعالیت اعصاب کنترل کننده رگهای خونی است که در چنین حالتی باعث انقباض شریانهای کوچک پوست می‌شود. کار قلب با اختلال مواجه می‌شود و این اختلال کار تنفس را نیز مختل می‌سازد. مدارکی که تاکنون از تحقیقات داروشناسی بدست آمده نشانگر این مطلب است که آدرنالین ترشح شده در حین ترس با افزایش تولید اسید لاکتیک و تغییر در مصرف گلوکز و اکسیژن باعث کاهش تحریک عضلانی می‌شود. در حالت ترس ضعیف ، میزان آدرنالین ترشح شده قدرت انتقال بافتهای عصبی خود مختار را زیاد می‌کند، اما در حالت ترس شدید قدرت انتقال آنرا کاهش می‌دهد.

    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پیوندهای روزانه
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-اجتماعی و آدرس shamila.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 284
بازدید هفته : 497
بازدید ماه : 9469
بازدید کل : 3584907
تعداد مطالب : 14893
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

<>