علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:38 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
گیاه لاوندر یا اسطوخودوس یکی از خوشبو ترین گیاهان دارویی در جهان محسوب میشود که در مناطق مختلفی از ایران، هند، چین، انگلیس و کانادا به صورت خودرو رشد میکند. این گیاه علاوه بر آنکه به عنوان یک گیاه دارویی پرخاصیت در طب سنتی کشورمان و طب سنتی کشورهای چین و هند مورد استفاده قرار میگیرد به عنوان یک خوراکی مفید در سبد غذایی بسیاری از خانواده های آسیایی و اروپایی وجود دارد. امروزه عصاره چای کیسه ای و روغن این گیاه به صورت صنعتی توسط کارخانه های تولید گیاهان دارویی در اختیار مصرفکنندگان قرار می گیرد. مصرف خوراکی و موضعی این گیاه علاوه بر آنکه موجب تقویت عملکرد دستگاه عصبی بدن میشود میتواند بسیاری از اختلالها و بیماری های جسمی مانند اسپاسمهای عضلانی، ضعف عمومی و بیخوابی را درمان کند. به اعتقاد درمانگران طب سنتی ایران، چین و هند نوشیدن روزانه یک فنجان از چای یا دمنوش گیاه لاوندر یا اسطوخودوس میتواند در پیشگیری از ابتلا به بسیاری از بیماریها موثر باشد. تاثیر زیادی در بهبود و تسکین سردرد دارد. این نوشیدنی توسط بسیاری از درمانگران شیوههای درمانی طب مکمل برای درمان سردرد به ویژه سردردهای میگرنی کاربردی اعجابانگیز دارد. این داروی گیاهی اگر چه طعمی تلخ و گس دارد اما خاصیت و تاثیرگذاری آن چنان زیاد است که بسیاری از بیماران تلخی آن را تحمل می کنند. اما در صورتی که برخی از بیماران قادر نباشند گسی و تلخی عصاره لاوندر را تحم ل کنند کافی است این عصاره را رقیق کرده و آن را میل کنند. چای لاوندر، خوابآوری طبیعی پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
شرهای سه گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن…(يوناني) پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:35 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
ای عاشقان , ای عاشقان من خاک را گوهر کنم وی مطربان , وی مطربان دف شما پر زر کنم باز آمدم , باز آمدم , از پيش آن يار آمدم در من نگر , در من نگر , بهر تو غمخوار آمدم شاد آمدم , شاد آمدم , از جمله آزاد آمدم چندين هزاران سال شد تا من بگفتار آمدم آنجا روم , آنجا روم , بالا بدم بالا روم بازم رهان , بازم رهان کاينجا بزنهار آمدم من مرغ لاهوتی بدم , ديدی که ناسوتی شدم دامش نديدم ناگهان در وی گرفتار آمدم من نور پاکم ای پسر , نه مشت خاکم مختصر آخر صدف من نيستم , من در شهوار آمدم ما را بچشم سر مبين , ما را بچشم سر ببين آنجا بيا , ما را ببين کاينجا سبکسار آمدم از چار مادر برترم وز هفت آبا نيز هم من گوهر کانی بدم کاينجا بديدار آمدم يارم به بازار آمدست , چالاک و هشيار آمدست ورنه ببازارم چه کار ويرا طلب کار آمدم ای شمس تبريزی , نظر در کل عالم کی کنی کندر بيابان فنا جان و دل افکار آمدم پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
مرده بدم زنده شدم ، گريه بدم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم ديده سيرست مرا ، جان دليرست مرا زهره شيرست مرا ، زهره تابنده شدم گفــت که : ديوانه نه ، لايق اين خانه نه رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم گفــت که : سرمست نه ، رو که از اين دست نه رفتم و سرمست شدم و ز طرب آکنده شدم گفــت که : تو کشته نه ، در طرب آغشته نه پيش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم گفــت که : تو زير ککی ، مست خيالی و شکی گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر کنده شدم گفــت که : تو شمع شدی ، قبله اين جمع شدی جمع نيم ، شمع نيم ، دود پراکنده شدم گفــت که : شيخی و سری ، پيش رو و راه بری شيخ نيم ، پيش نيم ، امر ترا بنده شدم گفــت که : با بال و پری ، من پر و بالت ندهم در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو زانک من از لطف و کرم سوی تو آينده شدم گفت مرا عشق کهن ، از بر ما نقل مکن گفتم آری نکنم ، ساکن و باشنده شدم چشمه خورشيد توئی ، سايه گه بيد منم چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم تابش جان يافت دلم ، وا شد و بشکافت دلم اطلس نو بافت دلم ، دشمن اين ژنده شدم صورت جان وقت سحر ، لاف همی زد ز بطر بنده و خربنده بدم ، شاه و خداونده شدم شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو کامد او در بر من ، با وی ماننده شدم شکر کند خاک دژم ، از فلک و چرخ بخم کز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک کز کرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم شکر کند عارف حق کز همه بر ديم سبق بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم يوسف بودم ز کنون يوسف زاينده شدم از توا م ای شهره قمر ، در من و در خود بنگر کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:33 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
اکنون چند بيت از مثنوي معنوي مولوي به عنوان تبرک درج ميشود: يـار مـرا , غار مـرا , عشق جگر خـوار مـرا يـار تـوئی , غار تـوئی , خواجه نگهدار مـرا نوح تـوئی , روح تـوئی , فاتح و مفتوح تـوئی سينه مشروح تـوی , بر در اسرار مـرا نـور تـوئی , سـور تـوئی , دولت منصور تـوئی مرغ کــه طور تـوئی , خسته به منقار مـرا قطره توئی , بحر توئی , لطف توئی , قهر تـوئی قند تـوئی , زهر تـوئی , بيش ميازار مـرا حجره خورشيد تـوئی , خانـه ناهيـد تـوئی روضه اوميد تـوئی , راه ده ای يار مـرا روز تـوئی , روزه تـوئی , حاصل در يـوزه تـوئی آب تـوئی , کوزه تـوئی , آب ده اين بار مـرا دانه تـوئی , دام تـوی , باده تـوئی , جام تـوئی پخته تـوئی , خام تـوئی , خام بمـگذار مـرا اين تن اگر کم تندی , راه دلم کم زنـدی راه شـدی تا نبـدی , اين همه گفتار مـرا پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
از شروح معروف مثنوي در قرنهاي اخير از شرح مثنوي حاج ملا هادي سبزواري و شرح مثنوي شادروان استاد بديع الزمان فروزانفر که متأسفانه بعلت مرگ نابهنگام وي ناتمام مانده و فقط سه مجلد مربوط به دفتر نخست مثنوي چاپ و منتشر شده است. و همچنين شرح مثنوي علامه محمد تقي جعفري تبريزي بايد نام برد. عابدين پاشا در شرح مثنوي اين دو بيت را به جامي نسبت داده که درباره جلال الدين رومي و کتاب مثنوي سروده: آن فـريــدون جــهـــان مــعــنـــوي بس بود برهان ذاتش مثنوي من چه گويم وصف آن عالي جناب نيست پيغمبر ولي دارد کتاب شيخ بهاءالدين عاملي عارف و شاعر و نويسنده مشهور قرن دهم و يازدهم هجري درباره مثنوي معنوي مولوي چنين سروده است: من نمي گويم که آن عالي جناب هست پيغمبر، ولي دارد کتاب مـثــنــوي او چــو قــرآن مــــدل هادي بعضي و بعضي را مذل ميگويند روزي اتابک ابي بکر بن سعد زنگي از سعدي مي پرسيد: "بهترين و عالي ترين غزل زبان فارسي کدام است؟"، سعدي در جواب يکي از غزلهاي جلال الدين محمد بلخي (مولوي) را ميخواند که مطلعش اين است: هر نفس آواز عشق ميرسد از چپ و راست ما بفلک ميرويم عزم تماشا کراست پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:31 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
جلال الدين از علوم ظاهري که تحصيل کرده بود خسته گشت و با جدي تمام دل در راه تحصيل مقام علم عرفان نهاد و در ابتداء در خدمت يکي از شاگردان پدرش يعني برهان الدين ترمذي که 629 هجري به قونيه آمده بود تلمذ نمود. بعد تحت ارشاد درويش قلندري بنام شمس الدين تبريزي درآمد واز سال 642 تا 645 در مفاوضه او بود. شمس الدين با نبوغ معجره آساي خود چنان تأثيري در روان و ذوق جلال الدين اجرا کرد که وي به سپاس و ياد مرشدش در همه غزليات خود بجاي نام خويشتن نام شمس تبريزي را بکار برد. هم چنين غيبت ناگهاني شمس، در نتيجه قيام عوام و خصومت آنها با علوي طلبي وي که در کوچه و بازار قونيه غوغائي راه انداختند و در آن معرکه پسر ارشد خود جلال الدين يعني علاءالدين هم مقتول گشت. مرگ علاءالدين تأثيري عميق در دلش گذاشت و او براي يافتن تسليت و جستن راه تسليم در مقابل مشيعت، طريقت جديد سلسله مولوي را ايجاد نمود که آن طريقت تا کنون ادامه دارد و مرشدان آن همواره از خاندان خود جلال الدين انتخاب مي گردند. علائم خاص پيروان اين طريقت عبارتست در ظاهر از کسوهً عزا که بر تن مي کنند و در باطن از حال دعا و جذبه و رقص جمعي عرفاني يا سماع که بر پا ميدارند و واضع آن خود مولانا هست. و آن رقص همانا رمزيست از حرکات دوري افلاک و از رواني که مست عشق الهي است. و خود مولانا چون از حرکات موزون اين رقص جمعي مشتعل ميشد و از شوق راه بردن به اسرار وحدت الهي سرشار مي گشت؛ آن شکوفه هاي بي شمار غزليات مفيد عرفاني را ميساخت که به انظمام تعدادي ترجيع بند و رباعي ديوان بزرگ او را تشکيل ميدهد. بعضي از اشعار آن از لحاظ معني و زيبايي زبان و موزونيت ابيات جواهر گرانبهاي ادبيات جهان محسوب ميشود. اثر مهم ديگر مولانا که نيز پر از معاني دقيق و داراي محسنات شعري درجه اول است، همانا شاهکار او کتاب مثنوي يا به عبارت کامل تر "مثنوي معنوي" است. در اين کتاب که شايد گاهي معاني مشابه تکرار شده و بيان عقايد صوفيان بطول و تفضيل کشيده و از اين حيث موجب خستگي خواننده گشته است. آنچه به زيبايي و جانداري اين کتاب اين کتاب مي افزايد، همانا سنن و افسانه ها و قصه هاي نغز و پر مغزيست که نقل گشته. الهام کنند مثنوي شاگرد محبوب او "چلبي حسام الدين" بود که اسم واقعي او حسن بن محمد بن اخي ترک، است. مشاراليه در نتيجه مرگ خليفه (صلاح الدين زرکوب) که بعد از تاريخ 657 هجري اتفاق افتاد، بجاي وي بجانشيني مولانا برگزيده شد و پس از وفات استاد مدت ده سال بهمين سمت مشغول ارشاد بود تا اينکه خودش هم به سال 683 هجري درگذشت. وي با کمال مسرت مشاهده نمود که مطالعه مثنوي هاي سنائي و عطار تا چه اندازه در حال جلال الدين جوان ثمر بخش است. پس او را تشويق و ترغيب به نظم کتاب مثنوي کرد و استاد در پيروي از اين راهنمايي حسام الدين دفتر اول مثنوي را بر طبق تلقين وي برشته نظم کشيد و بعد بواسطه مرگ همسر حسام الدين ادامه آن دو سال وقفه برداشت. ولي به سال 662 هجري استاد بار ديگر بکار سرودن مثنوي پرداخت و از دفتر دوم آغاز نمود و در مدت ده سال منظومه بزرگ خود را در شش دفتر به پايان برد. بهترين شرح حال جلال الدين و پدر و استادان و دوستانش در کتاب مناقب العارفين تأليف شمس الدين احمد افلاکي يافت ميشود. وي از شاگردان جلال الدين چلبي عارف، نوهً مولانا متوفي سال 710 هجري بود. همچين خاطرات ارزش داري از زندگي مولانا در "مثنوي ولد" مندرج است که در سال 690 هجري تأليف يافته و تفسير شاعرانه ايست از مثنوي معنوي. مؤلف آن سلطان ولد فرزند مولاناست، و او به سال 623 هجري در لارنده متولد شد و در سال 683 هجري به جاي مرشد خود حسام الدين بمسند ارشاد نشست و در ماه رجب سال 712 هجري درگذشت. نيز از همين شخص يک مثنوي عرفاني بنام "ربابنامه" در دست است.» پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:50 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:28 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
تقدیم به تمامی مسلمانان جهان مخصوصا شیعیان . تقدیم به تمامی مادران وزنان. تقدیم به تمامی کارگران. تقدیم به تمامی فرهنگیان. تقدیم به تمامی زحمتکشان وتمامی کسانی که صادقانه خدمت می کنند. وتقدیم به شما که خودتان گل هستید.
پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1:11 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
بر عکس یک سری از کارها که بخور و بخواب است و کارکنانشان در ساعات کاری از زور بیکاری فوتبال بازی می کنند یا اوقات کاری را به بطالت می گذرانند و تازه در ازای آن اضافه کاری و حق ماموریت حق مسکن و هزینه رفت و آمدو انواع و اقسام مزایا نیز دریافت می کنند. خیلی از کارها سخت هستند و طاقت فرسا و یک سری از مشاغل هستند مانند پزشکی پرستاری اورژانس آتش نشانی کارگران معادن و پلیسها و نیروی انتظامی وکلا ارتشی هاو ... صاحبان این گونه مشاغل باید در تمامی روزهای سال و در تمامی فصول و در تمامی موقعیتهای خطرناک و بی خطر آماده ی خدمت باشند وشغلشان شب وروز و سرما و گرما و... نمی شناسد وهمیشه در خدمت خلق هستند که خداوند حافظ جان همه ی آنها باشد و به همه ی آنها برکت بدهد.علاوه بر موارد ذکر شده یکی دیگر از این گون مشاغل ،شغل خبرنگاری است که خیلی دشوار است گرچه تقدیر مناسب از این افراد به عمل نمی آید ولی دمشان گرم که در همه جا حضور دارند و مطالب را به سمع و نظر مردم می رسانند .سرتان سبز و(صد البته زبانتان سرخ) باد.خداوند حامی شما در تمام مراحل زندگیتان باشد. درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||
![]() |